بلاتار و تانگوی شیطانش: عزّتِ نفس، نزول و تباهی


                        

بلاتار جایی در مصاحبه‌اش با هوارد فین‌اشتاین می‌گوید که فیلم‌های من درباره‌ی شأنِ انسانی (Human Dignity) هستند و اگر می‌خواهید کلیدی برای درک آن‌ها بیابید، بی‌شک این همان کلید است. به نظرم بلاتار کاملاً صادقانه بهترین کلید را برای راهیابی به فیلم‌هایش ارائه کرده است، حداقل برای کسانی مانندِ فین‌اشتاین که می‌خواهند فیلم‌هایش را با محتوای کمونیستی دسته‌بندی کنند و یا کاراکترهایش را ساده‌انگارانه و با معیارهای از پیش تعیین‌شده قضاوت کنند. دکتر در تانگوی شیطان به آخر خط رسیده است، یک الکلیِ چاق که بدنش را به سختی تحمل می‌کند، با وجودِ سرفه‌های عمیق، تمام شب سیگار می‌کشد گویی هر لحظه ممکن است خفه شود، چیزهایی در دفترش می‌نویسد، طرح‌هایی می‌کشد –مردی در آستانه‌ی ویرانی، در نهایت ناتوانی، با دفترچه و نوشته‌های شاید بی‌اهمیتش. بعد نماهایی داریم متمرکز بر جزییاتِ رفتاری دکتر، خرده‌ریزهای زندگیِ این انسان، که از دیدِ من نمایشی است از ذلّت و البته نه پستی. تاکید بر ادرار کردنش و صدای آن، نمایشِ قامتِ خمیده‌اش از پشت، مردِ مستی که بر زمین می‌افتد با دوربینی که روی صورتش ثابت می‌شود –یک آن فکر می‌کنیم که مرده است که کارش تمام است- ولی دوربین آرام شروع به حرکت می‌کند، از بالا به پایین، روی دست‌ها و شکمش که بالا و پایین می‌رود، حالاست که صدای نفس‌کشیدنش را می‌شنویم. این تاکید روی بدن، این نمایشِ جزییات، این واقعیت‌گراییِ افراطی در نمایشِ حقیقتِ زندگی - چیزی که گاهی در جهتِ عکس از آن واقعیتِ هرروزه‌ی دیدنی فاصله می‌گیرد و جهانی متفاوت، یکپارچه و عظیم می‌سازد-، نمایانگر تباهی و نابودی این شأنِ انسانی هستند که با انسان‌شناسی و عمقِ نگاهِ بلاتار در ریزترین و گاهی آزاردهنده‌ترین جزییات تصویر شده‌اند. تشتی کوچک وسطِ آشپزخانه، زن وارد می‌شود و خود را می‌شوید با رخوت و سستی، نوعی بی‌حوصلگی، صحنه‌ای بغایت ویرانگر برای من!

در این مصاحبه‌، ایده‌ی دیگری هم برای من برجسته شد، جمله‌ای که بلاتار درباره‌ی زن و مردِ اولین فیلمش گفت : "آن‌ها ظرفیت و توانایی دارند اما امکانِ انجامش را ندارند. تراژدیِ واقعی اینجاست، وقتی می‌خواهی و می‌توانی کاری را انجام دهی ولی شانس و امکانش نداری." و این وضعیتِ زنِ اشمیت هم هست، در آن سکانسِ رقص با مدیرِ مدرسه!

نوشتن درباره‌ی تانگوی شیطان به مثابه‌ی یک فیلم برایم دشوار است، هرچند ساعت‌ها می‌توانم درباره‌ی تجربه‌ی دیدنش حرف بزنم. شاهکاری ویران‌گر و طولانی، هم‌زمان خوددار و متجاوز، که در میانِ نماهای بلند و سیالش، در میانِ حرکاتِ ایستا و آرام دوربینش و با وجودِ ریتمِ کندش، یکی از بزرگ‌ترین و عمیق‌ترین غافلگیری‌های سینمایی را می‌سازد. کمی بعد از سخنرانیِ ایریمیاس با آن کلوزآپِ طولانی از چهره‌ی مسیح‌وارش، او را با زنِ اشمیت می‌بینیم، ایریمیاسی که همه از او همچون اَبرانسانی توانا حرف می‌زنند، کسی که متفاوت‌ترین و زیباترین چهره‌ی آن جمع دارد، یکی مثلِ بقیه!

ویدیو را این‌جا ببینید:


نظرات

پست‌های پرطرفدار