سینمادوستیِ ایرانی در ریورسشات
در این شمارهی
ریورسشات به همراه وحید مرتضوی مقالهای نوشتهایم با عنوان «سینمادوستی ایرانی:
میان رئال و سورئال». سینمادوستی ایرانی چطور شکل گرفته و با از سر گذراندن یک
انقلاب و محدودیتهای پس از آن چطور زنده مانده، رشد کرده و حتا شکوفا شده؟ این روزها
فضای سینمادوستانِ ایرانی برای منتقدان و سینهفیلهای غربی کنجکاویبرانگیز شده
چرا که از راه اینترنت و شبکههای اجتماعی با ایرانیانی مواجه شدهاند که فیلم
زیاد میبینند، سینمای معاصر و نوشتههای سینمایی را به خوبی دنبال میکنند و مینویسند
آن هم در کشوری که تقریباً هیچ فیلمی از هیچ کجای جهان اکران عمومی نمیشود و همین
سینمادوستیِ ایرانی را دارای ماهیتی پارادوکسیکال کرده است.
این نوشته را به درخواستِ سردبیرِ ریورسشات
نوشتیم تا فضای سینهفیلی و نقدِ فیلم در ایران را معرفی کنیم و بهطورِ خلاصه
به ریشههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ آن بپردازیم. این نوشته حاصلِ تجربهی زیستهی
ماست در ایرانِ پسِ از انقلاب. کودکیِ ما در دورانی گذشت که سینما (به خصوص سینمای
آمریکا) منفور و تکفیر شده بود و فیلم دیدن جرم محسوب میشد. دورانی که نوارهای
ویدیویی بیکیفیتِ قدیمی که هر کدامشان غنیمتی بود دست به دست میگشت و فیلمها
معمولاً دوبله بودند یا زبانِ اصلیِ بدون زیرنویس و مردانی که آنها را «فیلمی» مینامیدیم
با کیفهای چرمی سیاهرنگ به درِ خانههایمان میآمدند. دورانی که ابتدا دربارهی
فیلمها میخواندیم و میشنیدیم و بعد شاید موفق میشدیم که تماشایشان کنیم.
من از کودکی همراهِ
مادرم فیلم میدیدم. او بود که از فیلمها، از هنرپیشهها، از سینماهای پیش از انقلاب
برایم تعریف میکرد، از جذابیت تونی کورتیس، آلن دلون و هنری فوندا میگفت یا از
عشقِ همفری بوگارت و لورن باکال. از هیچکاک میگفت و ربهکایش و اینکه
استادِ تعلیق معمولاً در فیلمهایش ظاهر میشود. پدربزرگم مجموعهای از نوارهای
بتامکس و یک ویدیوی قدیمی داشت و اگر روی حوصله بود کلیدِ کمدِ قدیمی را برمیداشت
به اتاقِ ممنوعهی گنجینهها میرفت و به انتخاب خودش فیلمی میآورد تا دستهجمعی
تماشا کنیم، معمولاً وسترن یا موزیکال گاهی هم فیلمی مثل پاپیون یا غازهای وحشی. اولین
بار پدرخوانده را آنجا دیدم در خانهی مادربزرگ در آن اتاقِ قدیمیِ
آفتابگیر که پنجرههایش رو به حیاط باز میشد و ملافهی تیرهای هنگامِ فیلم دیدن
آنها را میپوشاند.
آن فیلمها و این
خاطرهها عمیقاً در ذهنم حک شدهاند و همهی آنچه از سر گذراندهایم (اشتیاق و
حسرت برای تماشای فیلمها روی پردهی بزرگ، تماشای فیلمهای معمولاً روسی، ایتالیایی
و ژاپنی در تلویزیون و دورافتادگی از سینمای روزِ آمریکا و محدودیتِ دسترسی به
نقدها و کتابهای غربی) سینمادوستیِ امروزِ ما را ساخته است. هر چند در سالهای
اخیر با دسترسی به اینترنت و وفورِ فیلمهای روز با زیرنویسِ فارسی نسلِ جدیدی از
سینمادوستان شکل گرفته است. در این مقاله سعی کردهایم به همهی اینها بطورِ
خلاصه نگاهی بیاندازیم و تا اینجا بازتابِ مقاله در فضای انگلیسیزبان خوب بوده
نظرات