زیر سایه



زیر سایه (Under The Shadow) بابک انوری نه تنها فیلم ترسناک خوبی‌ست، بعنوان یک فیلم ژانر و در مقایسه با فیلم‌های ترسناک هم‌خانواده‌اش (از جن‌گیر گرفته تا بابدوک) بلکه موفق شده که فضای تهران دهه شصت (آن تاریکی، وحشت، خفقان و دلهره‌ی جنگ) را عمیقاً با داستان ترسناکش پیوند بزند. هیچ یک از عناصر یا المان‌های فیلم بی‌خود و بی‌جهت، تصادفی یا به طور تصنعی (برای به رخ کشیدن مثلاً وضعیت تهران و ساکنانش) به فیلم وارد نشده‌اند بلکه با گذشت زمان معنا و جایگاه خود را در فیلم می‌یابند. اگر شیده با نوارهای ویدیویی جین فوندا تمرین می‌کند، این ورزش هم نمایانگر وضعیت روحی و ذهنی اوست و هم بخشی از فضاهای ترسناک فیلم را می‌سازد ( به تصویر زنی فکر کنید که به تنهایی و در سکوت ورزش می‌کند، تصویری که روی تلویزیون خاموش منعکس شده است)، یا تلفن نارنجی‌رنگی (که دقیقاً یادم هست مشابهش را داشتیم) که در بحبوحه‌ی فیلم صدای ساختگی و شفاف شوهرش را پخش می‌کند. برای انعکاس وحشت جنگ و تباهی آن دهه در جهان داستانی فیلم، انوری از موجودی افسانه‌ای و اسلامی/ایرانی استفاده می‌کند، جن، موجودی که پسر جنگ‌زده همسایه پیش‌تر درباره‌اش هشدار داده بود و زن صاحبخانه که چهره‌ای مرموز و هم‌زمان ابله و ترسناک دارد (یک کاراکتر تیپیک برای فیلم‌های ترسناک) پیوسته از وجودش در قران حرف می‌زند و اینگونه به رمز و راز فیلم می‌افزاید. و بعد شیده کتاب اهل هوا را برمی‌دارد و در اتاق تاریکش، در حالی که دوربین کلمات «فارسی» کتاب را بزرگنمایی کرده، ساعدی می‌خواند همان جملات وهم‌انگیزِ ترسناک و زیبا را. فیلم ادعایی در بازنمایی جهان ساعدی ندارد (زیر سایه در نهایت متعلق به ژانر آشنای سینمای وحشت است) اما از این پاراگراف استفاده کرده تا به حال و هوای رازآلود فیلم بیافزاید، جملات نصف و نیمه‌ی ساعدی وقتی در جهان فیلم توسط خود ما (زن بی‌صدا کتاب می‌خواند) خوانده می‌شوند، قدرتمندتر به نظر می‌رسند.
«اهل هوا به طور اعم به کسی اطلاق می شود که گرفتار یکی از بادها شده است. و بادها تمام قوای مرموز و اثیری و جادوئی را گویند که همه جا هستند و مسلط بر تمام نوع بشر. هیچ کس و هیچ نیروئی را قدرت مقابله با آنها نیست و آدمیزاد در مقابلشان چنان عاجز و بیچاره است که راهی جز مماشات و قربانی دادن و تسلیم شدن ندارد. بادها گاهی بی رحمند و همه از آنها گریزان. و گاه مهربانند و عده ای داوطلب پذیرش آن. بادها همه جا هستند، در تمام دریاها و خشکی ها و همیشه طالب کالبدی هستند پریشان و خسته جان. و هرجا که وحشت و دلهره زیاد است، باد هم زیاد است.»
یکی از بخش‌های فیلم که  دوستش دارم، نه بعنوان یک فصل مجزا بلکه به دلیل کارکردش در دل فیلم، صحنه‌ای‌ست که بسیجی‌ها (یا کمیته) زن را دستگیر می‌کنند، در حالی‌که دخترش را در آغوش گرفته و بی‌حجاب و پابرهنه از خانه گریخته ... و بعد در یک اتاقِ خالیِ تاریک بازخواستش می‌کنند، حاجی می‌گوید «یک زن باید بیش از هر چیزی از چشم نامحرم بترسد» و شیده ناچار به خانه جن‌زده برمی‌گردد. شیده زنی‌ست که سرکوب شده، اجازه ادامه تحصیل در رشته پزشکی را ندارد، مادرش را به تازگی از دست داده و در آستانه فروپاشی روانی‌ست ولی می‌خواهد هر طور شده بماند و ثابت کند که «می‌تواند» از دخترش محافظت کند. زیر سایه به خوبی موفق شده که سرکوب زنان در ایران را به تصویر بکشد (چقدر هوشمندانه و کوتاه به حجاب اشاره می‌کند، گویی که از امنیت جانی‌ زن مهم‌ترست)، فیلمی که ترسناک و هیجان‌انگیزست و نه شعاری یا دغدغه‌مند تسخیر واقعیت اجتماعی. اینجا با واقعیت سر و کار نداریم، اغراق و وحشت و تاریکی همه جا را فرا گرفته است.

نظرات

پست‌های پرطرفدار