سینمای 2016: انتخاب بهترینها
1-
تونی اردمن (مارن آده) Tonni Erdmann
فیلمی که شبیه هیچ فیلمی نیست، هر لحظه شکل عوض میکند و
لحظه به لحظه میکوشد تا فضا، مکان، ارتباطات، شخصیتها و ایدههایش را بسط دهد.
این فیلم سخت دلمشغول جهان کنونی و روابط انسانیست اما صحنهها و موقعیتهایی میسازد
که نظیرش را تا کنون ندیدهایم. با موقعیتهایی کمیک و افراطی و پدر و دختری که از
میانه نقش بازی میکنند، فیلم عمیقترین احساسات و دغدغههای سیاسی/اجتماعی را
بحرانی میکند.
فیلمی که جسورانه با سوگ، اندوه و مرگ مواجه میشود و در
این رویارویی نه از نمایش درونیترین احساسات کاراکترهایش واهمه دارد، نه از تحریک
احساسات تماشاگران و نه از شوخطبعی در غمانگیزترین موقعیتها.
3-
بعضی زنها (کلی رایکارد) Certain Women
فیلمی که ظریفترین احساسات و جزییات را به تصویر کشیده، که
در هر قاب، در هر صدایی که به گوش میرسد
و در هر کنش و ژست کاراکترها نهفته است: «چگونه عمیقترین احساسات ناگفتنی و
نادیدنی را به تصویر بکشیم».
4-
زیر سایه زنان (فیلیپ گرل) In the Shadow of Women
فیلمی که از سال پیش جا مانده بود. عشق از دست میرود در
جهانی کوچک، خاکستری و بیتکلف. حقارت، روزمرگی، شکست، نااُمیدی و زیبایی در اوج
سادگی.
عظمت، حماقت، تراژدی و کمدی تاریخ در سینما
فیلمی با شاخکهایی حساس به وضعیت امروز جهان، جوانانی از روشنایی روز و فضاهای خارجی شهر به تاریکی شب و فضای بستهی یک مرکز خرید لوکس پناه میبرند، به آتش میکشند تا خود قربانی شوند.
7-
آکادمی الهگان (خوزه لوئیس گرین) The Academy of Muses
فیلمی کوچک، زیبا و بسیار خودانگیخته و سیال. کدام احساس یا ایده واقعیست و کدام حاصل و مرعوب بازی با واژهها؟
شعری تصویری در دل زمان، که آرام آرام تماشاگر را به درون
تونلها، چرخشها و بازیهای زمانیاش میکشاند. در ابتدا به نظر میرسد که ذوقزده
و کپیکار است اما با ظرافت و نعل به نعل زبان و جهان تازه خود را میسازد.
9-
او (پل ورهوفن) Elle
فیلمی دربارهی یک زن، دربارهی یک خانوادهی از هم پاشیده،
دربارهی جهانی پر هرج و مرج و فروریخته، که پیوسته خودش، کاراکترهایش، ایدهها و
موقعیتهایش را به شوخی میگیرد، آنچه را که به تصویر میکشد هجو میکند و با
تصاویر دیجیتالِ صیقلی از محتوای خود فاصله میگیرد.
10- کریشا (تری ادوارد شالتز) Krisha
فیلمی که در یک خانه و خانواده محصور شده، زنی که از هیولای
درون خود رهایی ندارد. کریشا هم همچون هر فیلم اولی تحت تاثیر فیلمسازان مختلف است
اما میتواند زبان سینمایی خود را از دل پس و پیشهای زمانی، حرکت و جایگاه
دوربین، قطعها و حرکات آهسته در تناسب با احساسات، عواطف، حسرتها و ترسهای
کاراکترهایش بیرون بکشد.
و با احترام به فارغالتحصیلی (Graduation)کریستین مونجیو، میموساس (Mimosas) اولیویه لاکس، زیر آفتاب (Under The Sun) ویتالی مانسکی، اسب پول (Horse Money) پدرو کوستا.
نظرات
«من،» اولین فیلم سهیل بیرقی، ممکن است جذاب به نظر برسد با موضوعی تازه در سینمای ایران و ارائهی یک شخصیت کاملاً متفاوت از لیلا حاتمی. اما فیلم بدون بسط دادن موقعیتها و خرده داستانهایش فقط بر جذابیت کاراکتر آذر با بازی خوب لیلا حاتمی، یعنی زنی در شمایلی منفی، تکیه کرده و از جایی به بعد جز به رخ کشیدن این کاراکتر چیزی در چنته ندارد. بقیه کاراکترها سطحی و بیرمقاند و رابطهشان با آذر بسط نیافته، در حالیکه ارتباط آذر با جوان خواننده یا با کاراکتری که مانی حقیقی نقشش را بازی میکند، میتوانست پررنگتر و عمیقتر باشد، چرا که آذر نسبت به هر دوی آنها نرمخوتر است و تا حدی (و شاید با نوعی خودویرانگری) به آنها اعتماد میکند. فیلم از کلیشههای رایج سینمای ایران میگریزد، اما در تاکید بر خانهی خالی و بدون مبلمان آذر، در تضاد شغل ظاهریاش بعنوان معلم موسیقی با حرفه و روحیهی خشن و تبهکارانهاش، و در ناخنک زدن به خلافکاریهای مختلف در ایران (قاچاق نوشیدنی الکی، گذرنامهی تقلبی، کارگران افغانی، خریدن خدمت سربازی و ...) به دام کلیشههای دیگری میاُفتد.