اکادمی الهگان
این نوشته پیشتر در مجله فیلمخانه شمارهی هجدهم چاپ شده است.
شاید مهمترین شباهتِ در شهر سیلویا (In The City of Sylvia) و آکادمی الهگان (The Academy of Muses)، دست کم در نگاه نخست، شیوهای باشد که دوربین چهرهی آدمها را ثبت میکند، یا نحوهای که ما این صورتهای اغلب جوان و زیبای زنانه را میبینیم، با طراوت، طبیعی، با ژستهایی خودانگیخته و میمیکی کنترلنشده، انگار متوجهی حضور نگاه دوربین یا نگاه قهرمان (در فیلم اول) بر خود نیستند. هر دو فیلم میتوانند زیبایی و وجود زنانه و پرشور این زنان را تسخیر کنند، و حتا در کوتاهترین نماها و قابها از آنها یک شخصیت بسازند، زنی با گوشت، پوست و خون. در شهر سیلویا در مکانهای باز، در کوچه و پس کوچههای شهر، و در طیِ مسیرِ پیوستهی قهرمانش اتفاق میافتاد و در نهایت این طراحیهای مرد جوان بود که پلی میساخت میان ذهنیتش، میان ابژهی میل و نگاههای جستجوگرش با تجربهی شهری او و تجربهی فیلمیک ما. در عوض آکادمی الهگان فیلمیست جمع و جورتر (خوزه لوئیس گرین همراه با صدابردارش و با یک دوربین دیجیتال به تنهایی این فیلم را ساخته، فیلمی که بدون فیلمنامه و با بداههپردازی بازیگرانش شکل گرفته) که در فضاهای بسته اتفاق میافتد و بر خلاف سکوت و کمگوییِ در شهر سیلویا، نیروی پیشبرندهی خود را از «زبان» میگیرد، البته منظورم دیالوگهای فیلم نیست، بلکه ساختار پیچیدهی زبان بعنوان یک سیستم یا یک ابزار است، مجموعهای سیستماتیک از کلمات که باعث شکلگیری گفتوگوها، سوتفاهمها، درک و عدم درک متقابلِ کاراکترها میشود و وسیلهای برای اغواگری، تحقیر، تمجید و عشقبازی. این کلمات هستند که در هر رویاروییِ دونفره یک بازی قدرت درمیاندازند (به طور خاص گفتگوهای پروفسور پینتو و همسرش، و همچنین بحث پینتو و میریا در اتاق هتل). کدام احساس یا ایده واقعیست و کدام حاصل و مرعوبِ بازی با واژهها؟ این فیلم تا کجا مستند است و کی شروع به داستانپردازی میکند؟ آیا شاعران عشق را آفریدند و ادبیات به آن بال و پر داد؟ فیلم با بازگشت به متون کلاسیک، به دانته و اسطورههای یونانی، در زمانهی مدرن ما یک کمدیرمانتیک از موقعیتها (گرین ترجیح میدهد که به جای mise-en-scene از mise-en-situation صحبت کند) میآفریند و همزمان سوالاتی جدی را میکاود که هر چه داستان پیشتر میرود، گزندهتر میشوند.
ظاهراً پروفسور رافائل پینتو، استاد ادبیات ایتالیایی
دانشگاه بارسلونا، این گروه مطالعه، را تشکیل داده تا الهگان ادبیات کلاسیک را
در وجود زنان امروزی بجوید، زنانی که به زعم او هنوز میتوانند سرچشمهی الهام و منبع
عشق برای مردان باشند، و (بر خلاف گذشته) الههگانی کنشگر و فعال. اما همسر پینتو
به انگیزههای او مشکوک است، و فیلم با مباحثهای که میان آن دو درمیگیرد، جایگاه
زنان و موقعیت عاشقانهی آنها را به چالش میکشد. آکادمی الهگان پر شده
از قابهای دونفره، از چهرههایی که میخواهند احساساتشان را بیان کنند و به حقیقت
عواطفشان دست یابند، از زنانی که میخواهند الهه باشند، اما پشت شیشهها، پشت کلمات،
پشت قابهای کوتاهِ سیاه، پشت حذفها و پرشها، پشت همهی بدفهمیها و سوءتعبیرها،
و پشت همهی خودخواهیها گرفتارند. پروفسور پینتو آشکارا سفسطهگری ماهر است، «ما
نمیتوانیم از زبان بگریزیم»، و قدرت اغواگریاش هم در استفاده از زبان نهفته است،
«تدریس نوعی اغواگریست». رویارویی پایانی همسر پینتو و میریا (الهه و معشوقهی)
جدیدش از نظر انتقال احساسات و نمایش تغییر موقعیت آنها درخشان است، گفتگوی
دوستانهی آنها کم کم خصمانه میشود و با کلمات به هم نیشتر میزنند، هر چند همسر
پینتو با دانستن نقطه ضعف دختر جوان برگ برنده را در دست دارد. پروفسور اما الههی
دیگری یافته است...
نظرات