جهان با من برقص
این گروه فیلمهای ایرانی مانند جهان با من برقص سروش صحت دیگر
انگیزهای برایم باقی نگذاشتهاند حتی برای یادداشت منفی نوشتن! آخر لوسبازی تا
چه حد! بینمکی، شوخیهای خنک و در همان حال ادعاهای بزرگ! قابهای تزئینی، جمع
دوستانه در شمال، جملات مثلا متفکرانه، تلفیق بسیار سادهانگارانه گریه و خنده، و
استفاده از علی مصفا در نقش مرد تنهای روشنفکر!
اما کامنت دوستی عزیز در توئیتر با مضمون چقدر زنان جهان
با من برقص منفعل و خالیاند، به من انگیزه داد تا دربارهی یکی از مشکلاتم با
فیلم بنویسم، بازنمایی زنان! راستش هم جالب و هم نااُمیدکنندهست که فیلمی با
ادعاهای بزرگِ روشنفکرانه (فقط کافیست به بازسازی «شام آخر» در فیلم و روی پوسترش
توجه کنید) چنین شخصیتهای زنی بسازد (نه!)، خلق کند (نه!)، بهترست بگویم سرهمبندی
کند. اینجا باز به ما ثابت میشود که تفکر فیلمفارسی، سنتی و مردمحور چگونه در پس
ذهن فیلمسازان و هنرمندان ایرانی ریشه دوانده است.
فیلم در بسیاری از برههها از کلیشههای خندهدار فیلمفارسی
استفاده میکند و ماجراها و گرهگشاییهایِ دمدستیِ فیلم را بر مبنای غیرت مردانه
میسازد. زنان فیلم یا احمقند، یا سادهلوحانه عاشقند، یا سادهاند، و یا مظلوم، نه
پیچیدگیهای انسانی دارند، نه عاملیت و نه تاثیرگذاری.
زنان یا احمقند؛ مانند شخصیت هانیه توسلی که واقعاً روی
اعصاب راه میرود و هیچ سویهی انسانی ندارد. گویی یک عروسک کوکی را کاشتهاند تا
فقط نشان دهد که این تیپ زنانِ عشقِ اینستاگرام چقدر سطحیاند. فیلمساز میتوانست
به تدریج دوگانگیها و تضادهایی را در شخصیت هانیه توسلی آشکار کند (مثلاً نگاه
کنید به ابر بارانش گرفته مجید برزگر که چگونه به تدریج لایههای مختلفی از
شخصیت پسر نوجوان را آشکار میکند)، اما ترجیح داده راه سادهتر را انتخاب کند.
شاید بگویید که شوهرش هم به اندازه خودش احمق است. اما توجه کنید جایی شوهر هانیه
توسلی برای دوستش جواد عزتی اعتراف میکند که میداند زنش به خاطر پول دوستش دارد
و بعد میگوید ویلا، خانه و ماشین همه منم! و بدین ترتیب جهانبینی مردانه، هوش و
خودآگاهی خود را آشکار میکند. در حالی که شخصیت هانیه توسلی همان کلیشه زن زیبای
احمق پولدوست را بازتولید میکند که جز سلامت پوست و لوازم آرایشش به چیز دیگری
توجه ندارد.
یا سادهلوحانه عاشقند و یا سادهاند؛ مانند دختر و خواهر
جهان، اولی با صورت بیحال و بازیِ بیحساش عاشق پسر ورزشکار شده، منفعلانه
دنبالش میکند و حتی این وسط خودخواهانه خودکشی هم میکند! و متاسفانه هیچ ویژگی
دیگری ندارد، او کلیشه دختر جوان احساساتی را بازتولید میکند. توجه کنید در عوض
پسر ورزشکار چقدر بامرام است! و دومی، خواهر جهان، مثلاً قرارست دختر کول،جدی و
مستقل ماجرا باشد اما دیالوگ آخرش در فیلم (جدی و شوخیاش مهم نیست) این است «منو
میگیری!» چون از تنهایی میترسد. این خانم هیچ کارکردی هم در فیلم ندارد، جز این
که غیرت برادر بزرگش را به جوش بیاورد تا با پژمان جمشیدی کمی مسخرهبازی در
بیاورند.
یا مظلومند؛ وضعیت نسیم زنِ سابق جواد عزتی و همسر کنونی
دوستش از همه بدترست. نسیم به طرز ناگهانی وارد میشود (فیلمساز فراموش کرده که
چگونگی و دلیل ورود شخصیتها به فیلم مهم است) و تا آخر مظلوم، آرام و سربهزیر میماند.
کارکردِ او چیست؟! که جواد عزتی (خوراک چنین نقشهاییست) و همسر کنونیاش (با
قیافه مرد عینکی متفکر) غیرتبازی و رفیقبازی دربیاورند، اسرار گذشته (!) را
آشکار کنند، و کمی هم مشت و لگد بخورند. حالا ماجرا چه بوده؟! بیچاره نسیم، نه
تنها مقصر نبوده که از همه جا بیخبر هم بوده! همسر کنونیاش به او نگفته که جواد
عزتی موافق این ازدواج نیست، وگرنه نسیم مظلومتر و خوبتر از این حرفهاست که دل
(بگوییم رگ غیرت) همسر سابقش را بشکند. مردان برای خود بریدهاند و دوختهاند. ترجیح
میدادم که نسیم خودش چنین تصمیمی گرفته بود، ترجیح میدادم به جای این زن منفعلِ
نگرانِ بیرمق با زنِ پرشوری طرف بودم که پای انتخابش میایستاد. یاد جملهی
گیلیان فلین میافتم «این تصور که زنان ذاتاً خوب و پرورشدهنده هستند، اعصابم را
خرد میکند ... به همین دلیل تصمیم گرفتم شخصیتهای زن منفی بنویسم!»
نظرات