زندگی اوهارو (کنجی میزوگوچی و کینویو تاناکا)



دو سال پیش مقاله‌ای برای وبسایت تیف نوشته بودم درباره‌ی کینویو تاناکا، بازیگر زن تعدادی از مهم‌ترین فیلم‌های کنجی میزوگوچی با عنوان شکنندگی و سرسختی. میزوگوچی به خوبی از بدن ظریف و چابک تاناکا در میزانسن‌های عظیمش استفاده می‌کند. در بسیاری از فیلم‌هایش بدن کوچک تاناکا، پرعطوفت یا با خشونت، توسط مردان در آغوش گرفته می‌شود، اسیر می‌شود و یا از جایی به جای دیگر منتقل می‌شود. اینجا می‌خواهم درباره‌ی صحنه‌ای معروف و دردناک از زندگی اوهارو بنویسم، صحنه‌ای درخشان و نمایانگر این که چرا ژاک ریوت میزوگوچی را فیلمساز میزانسن نامیده است. 
در اواخر فیلم، اوهاروی فرسوده‌ را با هزاران امید به قصر پسرش می‌برند اما بزرگان خاندان تحقیر و توبیخش می‌کنند و می‌گویند فقط یک بار می‌تواند پسرش را از دور ببیند. صفحه سیاه می‌شود و موسیقی بسیار تاثیرگذاری می‌نوازد که فقط در این صحنه به گوش می‌رسد. اشرافزاده‌ی جوان به همراه ملازمانش از راهرویی عبور می‌کنند، در حالی که متکبرانه به جلو می‌نگرند. برش می‌خورد به نمایی دور که موقعیت اوهارو و مراقبانش را نشان می‌دهد، آن‌ها بیرون قصر روی زمین نشسته‌اند. برش می‌خورد به نمایی متوسط از اوهارو که به آرامی سرش را بالا می‌آورد و روبه‌رو را نگاه می‌کند، در واقع  اینجا تاناکا برای لحظه‌ای گذرا به ما تماشاگران هم نگاه می‌کند. بعد از دیدن فرزندش جا می‌خورد و با چشم‌ها و چرخش ظریف سر (همان ظرافت تاناکایی) آن‌ها را دنبال می‌کند. برش می‌خورد به نمایی دورتر، پسر و دارودسته‌اش از جلوی مادر می‌گذرند و دوربین با آن‌ها به آرامی شروع به حرکت می‌کند، هم‌زمان تاناکا هم برمی‌خیزد و همچون انسانی مسخ‌شده پسرش را دنبال می‌کند. مردان همراهش هم یکی یکی بلند می‌شوند و با عجله در پی‌اش می‌دوند. اینجا هماهنگیِ درخشانی می‌بینیم میان برخاستن و حرکتِ فیگورهای انسانی با حرکتِ دوربین و موسیقی.
میزوگوچی اینجا برش می‌زند به نمایی دیگر، هر چند می‌توانست پیوستگی را حفظ کند. به نظرم این قطع برای حفظ ریتم و انرژی صحنه ضروری‌ست، همچنین برای تاکید بر ورودها به فضای قاب. ببینید در نمای بعد چگونه اوهاروی تنها از گوشه سمت چپ وارد می‌شود و تم موسیقی اندکی تغییر می‌کند، آرام می‌شود. میزوگوچی می‌خواسته مادر را برای لحظه‌ای تنها قاب بگیرد. از سویی دیگر وقتی چند ثانیه بعد مردان به سرعت به درون قاب هجوم می‌آورند، آشفتگی‌شان از قدم‌های آرامِ زنی نحیف و بی‌دفاع بسیار تاثیرگذارست. و سرانجام پسر و ملازمانش وارد قاب می‌شوند، دوباره از جلوی دوربین می‌گذرند و حالا دوربین هم با آن‌ها شروع به حرکت می‌کند و میزوگوچی دیگر قطع نمی‌کند. دوباره ریتم تکراری موسیقی می‌نوازد و اوهارو مسیرش را ادامه می‌دهد. مردان متوقفش می‌کنند، زن التماس می‌کند و به جلو می‌دود. دوربین دنبالش می‌کند و مردان را جا می‌گذارد. اوهارو به راهروی دیگری می‌رسد، حالا نه موازی تعقیب‌شدگان که پشت آن‌ها قرار گرفته است. مردان به او می‌رسند. دوباره او را می‌گیرند و عقب می‌کشند. اوهارو می‌گوید من مادرش هستم و مردان در واکنشی (حتی می‌شود گفت کمیک) تعظیم می‌کنند، زن به جلو می‌دود و تاناکا به سبُکی پری در باد راهرو را طی می‌کند و ناپدید می‌شود. مردان دوباره دنبالش می‌کنند و این بار بی‌رحمانه و با زور او را برای همیشه از پسرش، از زندگی دور می‌کنند.    


نظرات

پست‌های پرطرفدار