نظارهگری در سکوت (دربارهی دستیار ساختهی کیتی گرین)
این نوشته پیشتر در مجلهی زنان امروز چاپ شده است
دستیار(The Assistant) کیتی گرین موضوعی داغ و بحثبرانگیز را انتخاب کرده است و مضمون و درونمایههایش آشکارا پیرامون جنبش «میتو» (من هم) بسط یافتهاند. داستانِ فیلم دربارهی دختر جوانیست که در یک شرکت فیلمسازی کار میکند و شاهد سوءاستفادهی رئیسِ قدرتمندش از زنان است، موقعیتی که آشکارا هاروی واینستاین، تهیهکنندهی بزرگ آمریکایی، را به یاد میآورد که در سال 2018 به تجاوز و تعرض جنسی متهم شد. نزدیک شدن به چنین موضوع مهمی با داستانگویی در سینما دقت و ظرافت زیادی میطلبد، از یک سو این موقعیتهای داستانی/ساختگی تجربیات واقعی و دردناک بسیاری از زنان را به تصویر میکشند و نسبت به شیوهی نمایششان حساسیتهایی وجود دارد، از سویی دیگر جنبش میتو بحثهای پیچیده و واکنشهایی گاه متناقض را برانگیخته است و بنابراین انتظار میرود که ابعاد مختلفش در نظر گرفته شوند. چنین فیلمی به آسانی میتوانست به بیانیهای کلیشهای دربارهی حقوق زنان بدل شود، بدون توجه به ساختار پنهان و درهمپیچیدهی قدرت راهکار ارائه دهد، زنی مبارز و در نهایت پیروزمند بسازد، یا حتی بدون آشکارسازی ریشهها فقط مردان قدرتمند را هدف بگیرد. اما کیتی گرین با توجه به سابقهی مستندسازیاش هوشمندانه رویکردی جزئینگر را در برابر مضمون مهم و درونمایههای چالشبرانگیزِ فیلم برمیگزیند و در نهایت موفق میشود با فیلمی کوچک و کلاستروفوبیک سیستمی بزرگ، قدرتمند و گسترده را هدف بگیرد.
کیتی گرین در آغاز
میخواست مستندی دربارهی مصائب شغلیِ دستیاران زن در شرکتهای فیلمسازی بسازد و
بنابراین با تعداد زیادی از این دستیاران مصاحبه کرد، اما به تدریج ایدهای
داستانی در ذهنش شکل گرفت که جزئیاتش از دل تک تکِ این مصاحبهها بیرون آمد. فیلمساز
برای نمایش این جزئیات، ساختاری شخصیتمحور طراحی کرد و نقطه دید روایی را به
دختری جوان به نام جین (جولیا گارنر) محدود کرد که در پائینترین سطح شغلی یک شرکت
فیلمسازی قرار داشت. جین اولین نفریست که به شرکت میآید و آخرین نفری که آنجا را
ترک میکند، هم مسئولیت منشی و هماهنگکنندهی برنامههای کاری را برعهده دارد و هم
باید خردهفرمایشات رئیس را اجرا کند: اتاقش را تمیز و مرتب کند، اُمور شخصیاش را
سر و سامان دهد و حتی از فرزندانش در محیط کاری مراقبت کند. او قهرمان خاموش و
مشاهدهگر فیلم است. کیتی گرین با نزدیکی افراطی به دختر، صورت و بدنش و توأمان
عدم نمایش افکار و دغدغههایش، کشمکشی درونی را با التهابی بیرونی به نمایش میگذارد،
تمهیدی که موقعیت را برای ما پیچیدهتر میکند.
الیزا هیتمن هم این
استراتژی را در دیگر فیلم مهم و فمینیستی امسال هرگز، به ندرت، گاهی، همیشه به
کار برده بود که فیلمی دربارهی سقط جنین است، هر چند درونمایههای مختلفی را در
کنار موضوع بحثبرانگیزش میپروراند. هیتمن کاملاً بر قهرمان جوان فیلم آتوم
(سیندنی فلانیگان) متمرکز میشود تا جزئیات ظریف چهره و ژستهای بدنیاش را ثبت
کند. دوربین سخت به آتوم نزدیک است اما احساسات، ترسها و حتی دلیل بارداری دختر
جوان تا اواخر فیلم پنهان باقی میمانند. آنچه در هرگز، به ندرت، ... قابل
توجه است رابطهی خواهرانهی آتوم و دخترخالهاش اسکایلر است که باز با ژستهای
ظریف، نگاههای پرمعنی و تماسهای حمایتگرانه ساخته میشود. دیگر درونمایهی مهم،
مردانگیِ سلطهجو و خشونتآمیزست که همچون تهدیدی دائمی در رفتار مردانِ فیلم نمود
یافته است.
دستیار هم از تماشاگر دعوت میکند تا در خطوط چهره، ژستها و حالتهای
بدنی جین تمرکز کند، در واقع اینجا به غیر از جین چیزی برای تماشا کردن وجود ندارد،
هر آنچه که احتمالاً برای تماشاگر جذاب و تنشزاست از قاب بیرون مانده است: شخصیت رئیس،
بحث وجدلها، درگیریها و روابطی که مسئلهی اصلی فیلم را میسازند. شخصیت قدرتمند
رئیس تجسم مادی نیافته است، هیچگاه او را نمیبینیم و فقط صدایش را (اغلب از پشت
تلفن) میشنویم. این صدای خارج از قاب به مرد قدرتی فراتر از انسانی معمولی میبخشد
که استفاده از بازیگران یا نابازیگران قطعاً به آن لطمه میزد. رئیس حتی نام هم
ندارد و در واقع با عنوان او (he و him)
خطاب میشود. کیتی گرین با نمایش اتاق و صندلی خالی رئیس جایگاه او را به یک فرد (و
به طور خاص هاروی واینستاین) تقلیل نمیدهد. اینجا با سیستمی سر و کار داریم که بر
اساس سلسلهمراتبِ قدرت شکل گرفته است. گویی هر فردی که در چنین جایگاهی قرار
بگیرد، میتواند به یک سوءاستفادهگر و سرکوبگرِ بیرحم بدل شود. نظامی پدرسالار که
بر سکوت، تسلیم و چشمپوشی بنا شده است و به تدریج افراد (زن یا مرد) سطوح پائینتر
را هم تحتتاثیر میدهد، این مسئله در رفتار همکاران جین نمود یافته است.
در اوایل فیلم میبینیم
که جین لیوان نارنجیرنگش را از میان دیگر ماگها بر میدارد که همه تکرنگ، سفید،
سیاه یا خاکستریاند. گویی کارمندانِ باتجربهی شرکت با سالها فعالیت در چنین
محیطی به انسانهایی یکنواخت و بیروح بدل شدهاند. اشارهای ظریف به یکسانسازی
جمعی که در محیطهای کاری اتفاق میافتد. علاوه بر رئیس، دیگر کارکنان هم از
موقعیت ضعیف جین سوءاستفاده میکنند و حتی رفتارهای تحقیرآمیز دارند. دو زن که در
آشپزخانه با یکدیگر حرف میزنند، لیوان کثیفشان را بر پیشخوان رها میکنند و بدون
توجه به جین آنجا را ترک میکنند. جین را از پشت در حال شستن ظرفها میبینیم، در
حالی که لحظهای مکث میکند و بدون واکنشی ظرفهای آنها را هم میشوید. مردانِ هماتاقی
جین میکوشند تا کارها را بر دوش او بیاندازند و با موقعیت متزلزل دختر همدلی نشان
نمیدهند. مثلاً وقتی به مکالمهی تلفنی خصوصیای میخندند، به جین توجهی ندارند و
به نوعی او را از جمعشان بیرون میگذارند. جین جرأت ندارد به میز یکی از کارمندان
از فاصلهای مشخص نزدیکتر شود، باید منتظر بایستد تا مرد سرش را بالا بیاورد و بعد
موضوع کاری را با او در میان بگذارد. او حتی در آسانسور هم معذب است، گویی هیچگاه
در این فضا دیده نمیشود. فضای محیط کار سرد و رقابتی به تصویر کشیده شده است، بر
خلاف آنچه که در فیلمهای خوش آبورنگ هالیوودی میبینیم. و مهمتر این که همهی
کارکنان در برابر رفتارهای توهینآمیز و سوءاستفادهگرانهی مافوق خود سکوت پیشه
کردهاند، هر چند همه میدانند پشت درهای بستهی اتاق رئیس چه خبر است!
باید اشاره کنم که
هر چند رئیس به کل از قاب بیرون مانده اما سوءاستفادهاش از قدرت و تحقیر
زیردستانش با جزئیات و در علایمی که به جا ماندهاند، نمایان شده است. کیتی گرین
شکی باقی نمیگذارد که رئیس از موقعیتش برای برقراری روابط جنسی با زنان جویای کار
یا نام استفاده میکند. در آغاز جین گوشوارهای روی زمین مییابد و پس از مدتی آن
را به زنی جوان تحویل میدهد. مبل اتاق رئیس را پاک میکند، در حالی که مدتی بعد
کارمندانِ حاضر در اتاق با کنایه و شوخطبعی میگویند که هرگز روی آن کاناپه نمینشینند
چون مخصوص کار دیگری است. اما آشکارترین سرنخ مکمل تزریقی آلپروستادیل است که در
بستهای پستی به جین تحویل داده میشود و دستیار آنها را با دقت در قفسهی رئیس
میچیند. مدتی بعد (و پیش از رفتن رئیس به هتل)، جین یکی از سرنگهای خالی رئیس را
در سطل آشغال پیدا میکند و آن را در کیسهی زبالهی مخصوصی میگذارد. بنابراین
فیلمساز بدون نمایش آشکار روابط جنسی، پیامش را به روشی بسیار تاثیرگذارتر، تکاندهندهتر
وحتی گاه مشمئزکننده انتقال میدهد. و از
سویی دیگر نشان میدهد که چگونه رئیس از کارهای خود هیچ شرم یا ابایی ندارد.
جین وقتی میفهمد
که رئیس (پس از تزریق سرنگ) به همان هتلِ دختر جوان رفته است، با تصمیمی ناگهانی
به نزد مدیر منابع انسانی میرود تا دغدغهاش را مطرح کند این گفتگو همچون صحنهی
صحبت آتوم با مشاور در هرگز، به ندرت، گاهی، همیشه مرکز ثقل فیلم است، جایی
که هم شخصیت اصلی نسبت به احساساتش شناخت پیدا میکند و هم ما از درون شخصیت و
افکارش آگاه میشویم. گویی کل انرژی فیلم جمع شده است تا در این صحنه فوران کند. در
این مکالمه شیوهی اعمال قدرت فردی که در جایگاه بالاتر قرار گرفته، به خصوص نسبت
به زنان نشان داده میشود. مرد (با بازی خوب متیو مکفادین) ابتدا دوستانه و
همدلانه شروع میکند، اما به تدریج لحنش تحقیرآمیز، بعد تحکمآمیز و حتی تهدیدآمیز
میشود. فیلمساز این صحنه را به پدیدهی چراغ گاز (gaslighting) تشبیه میکند.
پدیدهی چراغ گاز
که از عنوان (و همچنین مضمون) نمایشنامهی انگلیسی چراغ گاز نوشتهی پاتریک
همیلتون گرفته شده است، نوعی کنترل و فریبکاری روانی است، یعنی قربانی را طوری با
مهارت فریب میدهند که به حافظه، ادراک و حتی سلامت روان خود شک میکند. جورج
کیوکر در 1944 از این نمایشنامه فیلمی با بازی اینگرید برگمن، شارل بوآبه و جوزف
کاتن ساخت و از آن پس این اصطلاح به فیلمهایی اطلاق شد که شوهر یا معشوق آنچنان
زبردستانه بر ذهن و روان همسرش/معشوقهاش کار میکند که به تدریج زن را به سوی
دیوانگی سوق میدهد. کیتی گرین در مکالمهای کوتاه چنین فرآیندی را نشان میدهد، این
که چگونه مرد در آغاز همدلانه، دلسورانه و حتی پدرانه برخورد میکند اما در ادامه
مشاهدات دختر را ناچیز میپندارد و در نهایت با صدایی بلند و تحکمآمیز به حسادت
متهمش میکند، چون رئیس به دختر جدید بیشتر توجه کرده است. و حسادت وضعیتیست که زنان
بارها به آن متهم شدهاند، مثلاً گروهی همچنان بدیهی میپندارند که زنان در محیط
کار به یکدیگر حسادت میکنند یا تحمل رئیس زن را ندارند. مرد کل کشمکش درونی و
دغدغههای جین را به حسادت تقلیل میدهد اما دوربین گرین روی صورت بازیگر باقی میماند
تا سرانجام سرش را تکان دهد و بگوید نه مسئله این نیست، من نگران آن دختر هستم. اما
مرد نمیگذارد که جین توضیح دهد و با کلمات بمبارانش میکند. سپس با ژستی ساده
جعبهی دستمال کاغذی را به طرف دختر هل میدهد، یعنی زنان در چنین موقعیتی توانایی
کنترل احساساتشان را ندارند و گریه میکنند. نمایی نزدیک از جعبهی دستمالکاغذی به
کلوزآپی از صورت جین قطع میشود که سرسختانه اشکهایش را مهار میکند. با وجود
این، هنگام خروج از دفتر، مرد به او میگوید که «نگران نباشد، چون تیپش مورد پسند
رئیس نیست». بعد جین را زیر برف میبینیم که سیگار میکشد و به آنچه از سر گذرانده
فکر میکند.
نظرات
خواستم احوال بپرسم مدتیه هیج جا نیستی